^تک پارتی*دو بخشی..... از یونگی«درخواستی»°
تک پارتی _-یونگی(درخواستی)`
ات ^( ورق بزنید گایز عکس ات نیس فقط خواستم وایبی ک میده رو نشون بدم همراه لباسش)
باز هم مدرسه هوففف
البته خب با وجود اون یونگی یا همون شوگاااا حوصله م سر نمیره خب تقریبا اون پسر شر مدرسه س و من دختر شر مدرسه
شر ک نمیشه گفت من ک میگم شیطون و خوشگذرون بلاخره ک تا آخر عمرم دبیرستانی نمیمونم میمونم ؟ پس هم درس م رو میخونم و هم خوش میگذرونم
خب اون پسره رو مخیه و همینش باحاله
آه من چی میگم هی ات بس کن اوننن دوست دختر داره البته ک فیکککه من ک میدونم اون از هیچ دختری خوشش نمیاد و بخاطر اینکه بهش نگن سینگله رل زده هه!
خب دختره خودش بهش پیشنهاد داد باورم نمیشه چطور تونسته اون درخواست بده
هی هی زیادی دارم تو زندگی دیگران دخالت میکنم. ب من چه ! من تو زندگی خودم موندم .
دست از سر فکر کردن برداشتم خوبه ک میگن زیاد فکر کردن خوب نیستا آماده شدم ک برم که یهو چشمم افتاد به اون پلیوری ک تو تولد پارسال شوگا برام آورده بود لعنتی میدونست عاشق گیاه م از اون طرح برام گرفته بود اوففف چقدر این پسر خوفه پلیور رو برداشتم و پوشیدم گیتارم و کوله پشتی مو برداشتم و پیاده راه افتادم بوی باران حالمو حسابی جا آورده بود و من دیوانه وار عاشق این بو م. رسیدم و پامو داخل ک گذاشتم دیدم کنار دیوار مدرسه با چند تا از بچه ها نشسته با لبخند به اکیپمون نزدیک میشدم ک دیدم دختر خل و چل دستش رو گرفت برد پشت مدرسه اوه اصلا خب ک چی رسیدم و با همه سلام کردم و وسطشون جایی ک یونگی بود نشستم
جانگ کوک : اوه ببینید ات چی پوشیدههه
همه با هم اووو یی گفتن و مشغول بودن با چرت پرت گفتن های ات بودن میخندیدن
ک. دختر ایکبری دست تو دست یونگی با هم اومدن یونگی « ات با اون لباس خیلی کیوت شده بود لعنتی داشتم ب این فکر میکردم ک چقدر قشنگ میخنده ک با صدای جیا ب خودم اومدم
جیا: ات از اونجا پاشو جای شوگاعه
ات : اوه واقعا حالا ک تو گفتی اصلا پا نمیشم ببینم چ ....
یونگی: هی جیا ! گفته بودم بهت با دوستام چطور برخورد کنی و ب تو ربطی نداره ک ات کجا نشسته کجا ننشسته
ات حسابی با این برخورد یونگی جا خورده بود .
جانگ کوک : اوه ات برای امتحان شیمی خوندی ؟
ات : معلومه ک خوندم اگه دوست داری میتونی پیشم بشینی
جانگ کوک: معلومه ک میشینم
یونگی: خیر من کنار پنجره باید بشینم تا هوا بهم بخوره و خوابم نبره! « یونگی و ات ی جا میشینن»
ات : اوم واقعا ؟ پس کوکی من میام پیشت
یونگی: غیر ممکنه بزارم اون بچه یرنو نور پیش من بشینه
کوک: تسلیم خانم ات برای شما
ک یونگی تک خنده ای کرد و ابرو هاش رو نشونه پیروز بالا انداخت
جیا : اینا رو ول کنین. اوپاااا کی موهاتو کوتاه میکنی اونطوری خیلی باحال میشی !
جانگ کوک نیشخندی زد و : فعلا ک از اونموقع ک ات گفته رو پسر های ک موهای فر و بلند دارن کراشه شوگا جان تغییر مود داده هه جیا زور نزن دیگه بابا !
ات باورش نمیشه اون راست میگه دقیقا از اون زمان یونگی مدل موهاش رو تغییر داد ک باعث شد ات بیشتر عاشقش بشه !
جیا حرصی شد و خواست چیزی بگه ک زنگ خورد و همه رفتن سر کلاس و بعد مدرسه یونگی ب همه گف ک دیگه جیا یی وجود نداره و چند وقت باهاش بوده ک بهش کمک کنه تا نقش بازی کنن و ات آنقدر خوش حال بود ک نمیدونست دقیقا چرا به یونگی اعتراف نمیکنه .....
بعد از ظهر
ات : پدر من بیام فرانسه ک چی بشه
پدر ات : اونجا تنها موندی که چی دختر نه دوست پسری ن دوستی خانوادت هم ک اینجان
ات فکر کرد پدرش راست میگفت اون سه سال بخاطر یونگی تو کره بود .....
ات ^( ورق بزنید گایز عکس ات نیس فقط خواستم وایبی ک میده رو نشون بدم همراه لباسش)
باز هم مدرسه هوففف
البته خب با وجود اون یونگی یا همون شوگاااا حوصله م سر نمیره خب تقریبا اون پسر شر مدرسه س و من دختر شر مدرسه
شر ک نمیشه گفت من ک میگم شیطون و خوشگذرون بلاخره ک تا آخر عمرم دبیرستانی نمیمونم میمونم ؟ پس هم درس م رو میخونم و هم خوش میگذرونم
خب اون پسره رو مخیه و همینش باحاله
آه من چی میگم هی ات بس کن اوننن دوست دختر داره البته ک فیکککه من ک میدونم اون از هیچ دختری خوشش نمیاد و بخاطر اینکه بهش نگن سینگله رل زده هه!
خب دختره خودش بهش پیشنهاد داد باورم نمیشه چطور تونسته اون درخواست بده
هی هی زیادی دارم تو زندگی دیگران دخالت میکنم. ب من چه ! من تو زندگی خودم موندم .
دست از سر فکر کردن برداشتم خوبه ک میگن زیاد فکر کردن خوب نیستا آماده شدم ک برم که یهو چشمم افتاد به اون پلیوری ک تو تولد پارسال شوگا برام آورده بود لعنتی میدونست عاشق گیاه م از اون طرح برام گرفته بود اوففف چقدر این پسر خوفه پلیور رو برداشتم و پوشیدم گیتارم و کوله پشتی مو برداشتم و پیاده راه افتادم بوی باران حالمو حسابی جا آورده بود و من دیوانه وار عاشق این بو م. رسیدم و پامو داخل ک گذاشتم دیدم کنار دیوار مدرسه با چند تا از بچه ها نشسته با لبخند به اکیپمون نزدیک میشدم ک دیدم دختر خل و چل دستش رو گرفت برد پشت مدرسه اوه اصلا خب ک چی رسیدم و با همه سلام کردم و وسطشون جایی ک یونگی بود نشستم
جانگ کوک : اوه ببینید ات چی پوشیدههه
همه با هم اووو یی گفتن و مشغول بودن با چرت پرت گفتن های ات بودن میخندیدن
ک. دختر ایکبری دست تو دست یونگی با هم اومدن یونگی « ات با اون لباس خیلی کیوت شده بود لعنتی داشتم ب این فکر میکردم ک چقدر قشنگ میخنده ک با صدای جیا ب خودم اومدم
جیا: ات از اونجا پاشو جای شوگاعه
ات : اوه واقعا حالا ک تو گفتی اصلا پا نمیشم ببینم چ ....
یونگی: هی جیا ! گفته بودم بهت با دوستام چطور برخورد کنی و ب تو ربطی نداره ک ات کجا نشسته کجا ننشسته
ات حسابی با این برخورد یونگی جا خورده بود .
جانگ کوک : اوه ات برای امتحان شیمی خوندی ؟
ات : معلومه ک خوندم اگه دوست داری میتونی پیشم بشینی
جانگ کوک: معلومه ک میشینم
یونگی: خیر من کنار پنجره باید بشینم تا هوا بهم بخوره و خوابم نبره! « یونگی و ات ی جا میشینن»
ات : اوم واقعا ؟ پس کوکی من میام پیشت
یونگی: غیر ممکنه بزارم اون بچه یرنو نور پیش من بشینه
کوک: تسلیم خانم ات برای شما
ک یونگی تک خنده ای کرد و ابرو هاش رو نشونه پیروز بالا انداخت
جیا : اینا رو ول کنین. اوپاااا کی موهاتو کوتاه میکنی اونطوری خیلی باحال میشی !
جانگ کوک نیشخندی زد و : فعلا ک از اونموقع ک ات گفته رو پسر های ک موهای فر و بلند دارن کراشه شوگا جان تغییر مود داده هه جیا زور نزن دیگه بابا !
ات باورش نمیشه اون راست میگه دقیقا از اون زمان یونگی مدل موهاش رو تغییر داد ک باعث شد ات بیشتر عاشقش بشه !
جیا حرصی شد و خواست چیزی بگه ک زنگ خورد و همه رفتن سر کلاس و بعد مدرسه یونگی ب همه گف ک دیگه جیا یی وجود نداره و چند وقت باهاش بوده ک بهش کمک کنه تا نقش بازی کنن و ات آنقدر خوش حال بود ک نمیدونست دقیقا چرا به یونگی اعتراف نمیکنه .....
بعد از ظهر
ات : پدر من بیام فرانسه ک چی بشه
پدر ات : اونجا تنها موندی که چی دختر نه دوست پسری ن دوستی خانوادت هم ک اینجان
ات فکر کرد پدرش راست میگفت اون سه سال بخاطر یونگی تو کره بود .....
- ۸۱.۸k
- ۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط